در ادامه ی بحث قبل، ناهمخوانی ها و ناسازگاری های اسلام با جامعه ی مدنی را برمی شماریم.:
6- خشونت غیر قابل تصور: وقتی کلاس اول دبستان بودم، بنا به قانون تمام مدرسه های دولتی، در مناسبت های مذهبی بایستی بیشتر در صف می ماندیم تا ناظم مدرسه درباره ی واقعه ی مذکور سخنرانی کند. یادم می آید ماجرای بریده شدن دست و پای حضرت ابوالفضل از زبان ناظم با جزییات آن، چقدر ذهن مرا اشغال کرد و به روحیه ی من صدمه زد و تا مدت ها شخص بی دست و بی پایی به تصوراتم می آمد که سطلی آب را با دندان خود گرفته و حرکت می کند. این تصاویر را که هضم کردم نوبت به امام حسین بود که سرش را بریدند، امام علی که فرق سرش را با شمشیر شکاف دادند، فلانی که توسط همسرش به او زهر خورانده شد و بسانی که چند ده سال در سیاهچاله ای زندانی بود و آخری هم که می آمد و با آمدنش دنیایی از کفار را قتل عام می کرد! اگر حتی مدرسه رفتن هم نبود، کافی بود روز عاشورا به خیابان بروی یا هر یک از مناسبت ها تلویزیون را روشن کنی، داستان سراسر خونبار آنروز را به فهمت می خوراندند. و این داستان ها را بارها و بارها در گوشت می خواندند.
و تمام این ها در حالی است که روانشناسی ثابت کرده در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران کودکی باعث انواع و اقسام ناهنجاری های روانی و رفتاری در بزرگسالی می شود. برای مثال در وبسایت مددکاری منطقه ای کانادا (1) خواندم که یادگیری خشونت را بازی های کامپیوتری، آوازهای مشوق رفتارهای خشن و بازی با تفنگ های پلاستیکی و… خوانده بود. به خودم گفتم اگر تعریف از یادگیری خشونت این است که برای حمام خون قمه زنی، یا اصلا متن های نوحه ی امام حسین که در کودکی در مجالس می شنیدیم و همه از جزییات سر بریدن و از تشنگی مردن و کودک کشی بود، یا سر بریدن حیوانات در عید قربان جلوی کودکان، باید واژه ای دیگر بسازیم.
کلیسای معروف وانک (vank) در شهر اصفهان را اگر رفته باشید، در یکی از محراب ها، دیوارهای اطراف پر است از نقوش جزییات شکنجه شدن پیامبران به دست دشمنانشان. دیدن نقش این شکنجه ها مو را بر تن من سیخ کرد اما هرگز نشنیدم که مسیحیان در چند ماهی از سال را به معرفی و روضه خوانی این شکنجه ها برای کودکانشان بگویند و در کتاب های درسی هم مدام از این وقایع خونبار یاد کنند.
در معرض خشونت قرار گرفتن در کودکی، هم بر دوره ی کودکی اثر می گذارد و هم در بزرگسالی عوارض خود را نشان می دهد. این آثار طبق تحقیقات (1) و (2) به شرح زیر است:(ممکن است یک یا چند مورد پایین اتفاق بیفتد) (در کودکی)
تمایل به گوشه گیری، اعتماد به نفس پایین، دیدن کابوس، خود تحقیری، اعمال خشونت علیه دوستان، اعضای خانواده و اشیای متعلق به خودش، اضطراب، عوامل افسردگی.
فیلمساز برجسته ی معاصر، میشاییل هانکه نیز (که اکثر آثارش درباره ی خشونت است) در فیلم “روبان سفید THE WHITE RIBBON” جامعه ای سنتی و دیندار را ترسیم کرده که فضای خشونت بار آن، کودکانی به بار می آورد که سربازان ارتش فاشیستی را تشکیل می دهند و جنگ جهانی دوم را به وجود می آورند.
جالب این جاست که در سایت مددکاری منطقه ای کانادا، اعتقاد به روحگرایی یا دین را موجب مقاومت در برابر آموزه های خشن دانسته است. در نتیجه اگر خانواده، با کسب اطلاعات اجتماعی و روانشناسی کافی، موارد خشونت (2) را بشناسد و آن را از دین حذف کند، برعکس؛ اعتقاد دینی به عنوان عامل ضد خشونت عمل خواهد کرد.
خلاصه ی کلام این که بایستی به هر طریق، این خشونت برهنه را از دین پاک نمود.
7- نظرات علمی قدیسان: البته در این عصر که عصر علم و تکنولوزی است شاید دیگر این مورد مطرح نباشد. این که امام صادق نصف رگ ها را متحرک می داند، یا امام حسن رنگین کمان را آثار فرشته ها بداند.
اما با نگاهی عمیق تر درمی یابیم که مساله علوم تجربی نیست، مساله دید و ایده ی نگاه به زندگی است که بسیاری اصرار دارند از جامعه ی عرب چند هزار سال پیش، هر چند از قدیسان (که مطمئنا در زمان خود محصور بودند وگرنه تئوری های علمی آنان امروزی بود) در تاریخ معاصر ایران هم اجرا شود. مسائلی از قبیل کتکت زدن زن یا فرزند (که مشمول تعریف “خشونت” است)، نادیده شمردن حقوق غیر مسلمانان و جهنمی دانستن مسلمانان غیر شیعه (حدیث معروفی از امام صادق هست که اگر کسی در مقدس ترین ناحیه ی نزدیک به کعبه، مظلوم کشته شود اما به ولایت ما ایمان نداشته باشد به بهشت نمی رود.)، 8 ساعت خواب 8 ساعت عبادت 8 ساعت تفریح (نهج البلاغه)، سلام نکردن به زنان جوان (نهج البلاغه)، دائم یاد کردن از مرگ و … تماما ایده هایی است که منجر به انواع خشونت، افسردگی، بیماری های روانی و ذات ریاکارانه می شود و به هیچ وجه در زندگی امروزه جایی ندارند.
البته در دفاع از اسلام بایستی اولا ویژگی های بزرگ پیامبرش را نقل کرد که معروف به پاکیزگی، راستگویی، استعمال عطر (معروف بود که قبل از آمدنش، بوی عطرش می آمد)، و این که برای لباس های خود اسم می گذاشت (و… که می توانید در کتاب بامداد اسلام نوشته ی مرحوم عبدالحسین زرین کوب بخوانید) را ذکر کرد. باز در دفاع از اسلام بایستی متذکر شوی که همین مشکلات را جامعه ی رو به پیشرفت غربی با مسیحیت داشته است و سرانجام با فراگیر کردن غلبه ی عقل و منطق و دانش بر دگم های دینی، به سمت رنسانس، و عصر روشنگری قدم برداشته است.
در نکوهش این دین، بایستی دید انحصارطلبانه ی امامان (قدیسان) آن را یادآور شد که حرف و عمل خود را تنها به حق می دانند، با موسیقی و هنر به هیچ وجه میانه ای ندارند، زندگی این قدیسان با جنگ و تعدد حیرت آور همسران که هر دو سرشت لاینفک اعراب بوده و از آن گریزی نیست؛ عجین شده است که همگی از آن یک دین عرب مآب می سازد که به مزاج تمدن ایرانی شاید چندان سازگار نباشد. (هرچند 1400 سال تسلط این دین بر ایران، این گزاره را مورد تردید قرار می دهد.)
8- قوانین مجازات غیر قابل باور:قوانینی که هیچ جایی در دنیای جدید ندارند: سنگسار، حد زدن (به خاطر مشروب)، قطع دست، مهدور الدم اعلام کردن افراد. (باز تاکید می شود که روزگاری مسیحیت نیز مجازات های مشابهی چون سوزاندن و شکنجه و قطع دست و پا داشته که امروز از آنها خبری نیست.)
در حالی که آمار نشان می دهد در جوامع غربی پس از لغو مجازات اعدام، افزایشی در میزان قتل صورت نگرفته و مجازات های جایگزین به نظر راه حل مناسبی به جای کشتن یک شهروند جامعه بوده است، در ایران هنوز مشکل سنگسار وجود دارد. پس به یک تحقیق و دگرگونی قضایی هم نیاز هست زیرا در مسائل کوچکتری مثل تجاوز به حریم خصوصی، آسیب روانی، و… نیز تدبیری اندیشیده نشده است.
9- فتوی: این مساله یکی از بزرگترین ناهمخوانی های جامعه ی مسلمان با یک جامعه ی مدنی است. نهاد قانون گذار منحصر است، با نمایندگان جمیع مردم انتخاب می شود و ادعای آسمانی بودن قوانین را هم ندارد. یک مرجع مسلمان، منحصر نیست (نه فتوی و نه طرز تفکر)، اعتقادی به نظر مردم ندارد، ادعای آسمانی بودن فتوی و د ر نتیجه مجازات کسانی را دارد که از آن پیروی نکنند و ممکن است به راحتی بر علیه نهاد دولت یا قانونگذار، فتوی دهد. یک فتوای اجتماعی معمولا جنبه ی مسالمت آمیز نداشته و اجباری مذهبی را بر پیروان اعمال می کند.
مختصری از عصر روشنگری اروپا
عصر روشنگری (یا به بیان ساده “روشنگری”) به دوره ای از فلسفه ی غرب، روشنفکری، علم و فرهنگ؛ گفته می شود که عمدتا در قرن 18 میلادی متمرکز بوده و در آن منطق(عقلانیت) به عنوان منبع مشروعیت و اقتدار در نظر گرفته شد. این دوره به عنوان عصر خردگرایی نیز شناخته می شود.
با ظهور همزمان در فرانسه، بریتانیای کبیر، آلمان، لهستان، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال و مناطق تحت استعمار امریکا، این جنبش در انقلاب های آتلانتیک به خصوص در موفقیت انقلاب امریکا به اوج خود رسید. انقلاب امریکا منجر به استقلال از بریتانیا شد.
نویسندگان “اعلامیه استقلال” امریکا، “منشور حقوق (bill of rights)” ایالات متحده، “منشور حقوق بشر و شهروندی” فرانسه و “قانون اساسی 3 می 1791″ لهستان-لیتوانی، تماما تحت تاثیر اصول “روشنگری” بودند.
“روشنگری” یک جنبش یا مکتب فکری خاص نبود بلکه در مقام نگرش فلسفی اغلب متناقض و دارای زیرشاخه های فرعی بوده است. “روشنگری” بیشتر دسته ای از ارزش هاست تا دسته ای از ایده [های فلسفی]. هسته ی روشنگری پرسش انتقادی درباره ی مکتب، عرف ها و اخلاقیات سنتی بود و اعتقاد محکمی به عقلانیت و علم داشت. بنابراین میان تمام فلسفه های پایبند به روشنگری، شباهت هایی نیز وجود دارد. مدرنیته نیز در مقام مقایسه، به دوره ی بعد از روشنگری گفته می شود؛ علیرغم این که مدرنیته بیشتر به مجموعه ای از شرایط اجتماعی گفته می شود تا یک مجموعه ی فلسفی.
روشنگری گستره ی زیادی داشت اما در باب دینی برای مثال، نظیر ادعای انجیل مبنی بر این که بیماری روانی و دیوانگی به خاطر حلول دیو در انسان پدید می آید را سرانجام منسوخ نمود.
6- خشونت غیر قابل تصور: وقتی کلاس اول دبستان بودم، بنا به قانون تمام مدرسه های دولتی، در مناسبت های مذهبی بایستی بیشتر در صف می ماندیم تا ناظم مدرسه درباره ی واقعه ی مذکور سخنرانی کند. یادم می آید ماجرای بریده شدن دست و پای حضرت ابوالفضل از زبان ناظم با جزییات آن، چقدر ذهن مرا اشغال کرد و به روحیه ی من صدمه زد و تا مدت ها شخص بی دست و بی پایی به تصوراتم می آمد که سطلی آب را با دندان خود گرفته و حرکت می کند. این تصاویر را که هضم کردم نوبت به امام حسین بود که سرش را بریدند، امام علی که فرق سرش را با شمشیر شکاف دادند، فلانی که توسط همسرش به او زهر خورانده شد و بسانی که چند ده سال در سیاهچاله ای زندانی بود و آخری هم که می آمد و با آمدنش دنیایی از کفار را قتل عام می کرد! اگر حتی مدرسه رفتن هم نبود، کافی بود روز عاشورا به خیابان بروی یا هر یک از مناسبت ها تلویزیون را روشن کنی، داستان سراسر خونبار آنروز را به فهمت می خوراندند. و این داستان ها را بارها و بارها در گوشت می خواندند.
و تمام این ها در حالی است که روانشناسی ثابت کرده در معرض خشونت قرار گرفتن در دوران کودکی باعث انواع و اقسام ناهنجاری های روانی و رفتاری در بزرگسالی می شود. برای مثال در وبسایت مددکاری منطقه ای کانادا (1) خواندم که یادگیری خشونت را بازی های کامپیوتری، آوازهای مشوق رفتارهای خشن و بازی با تفنگ های پلاستیکی و… خوانده بود. به خودم گفتم اگر تعریف از یادگیری خشونت این است که برای حمام خون قمه زنی، یا اصلا متن های نوحه ی امام حسین که در کودکی در مجالس می شنیدیم و همه از جزییات سر بریدن و از تشنگی مردن و کودک کشی بود، یا سر بریدن حیوانات در عید قربان جلوی کودکان، باید واژه ای دیگر بسازیم.
کلیسای معروف وانک (vank) در شهر اصفهان را اگر رفته باشید، در یکی از محراب ها، دیوارهای اطراف پر است از نقوش جزییات شکنجه شدن پیامبران به دست دشمنانشان. دیدن نقش این شکنجه ها مو را بر تن من سیخ کرد اما هرگز نشنیدم که مسیحیان در چند ماهی از سال را به معرفی و روضه خوانی این شکنجه ها برای کودکانشان بگویند و در کتاب های درسی هم مدام از این وقایع خونبار یاد کنند.
در معرض خشونت قرار گرفتن در کودکی، هم بر دوره ی کودکی اثر می گذارد و هم در بزرگسالی عوارض خود را نشان می دهد. این آثار طبق تحقیقات (1) و (2) به شرح زیر است:(ممکن است یک یا چند مورد پایین اتفاق بیفتد) (در کودکی)
تمایل به گوشه گیری، اعتماد به نفس پایین، دیدن کابوس، خود تحقیری، اعمال خشونت علیه دوستان، اعضای خانواده و اشیای متعلق به خودش، اضطراب، عوامل افسردگی.
فیلمساز برجسته ی معاصر، میشاییل هانکه نیز (که اکثر آثارش درباره ی خشونت است) در فیلم “روبان سفید THE WHITE RIBBON” جامعه ای سنتی و دیندار را ترسیم کرده که فضای خشونت بار آن، کودکانی به بار می آورد که سربازان ارتش فاشیستی را تشکیل می دهند و جنگ جهانی دوم را به وجود می آورند.
جالب این جاست که در سایت مددکاری منطقه ای کانادا، اعتقاد به روحگرایی یا دین را موجب مقاومت در برابر آموزه های خشن دانسته است. در نتیجه اگر خانواده، با کسب اطلاعات اجتماعی و روانشناسی کافی، موارد خشونت (2) را بشناسد و آن را از دین حذف کند، برعکس؛ اعتقاد دینی به عنوان عامل ضد خشونت عمل خواهد کرد.
خلاصه ی کلام این که بایستی به هر طریق، این خشونت برهنه را از دین پاک نمود.
7- نظرات علمی قدیسان: البته در این عصر که عصر علم و تکنولوزی است شاید دیگر این مورد مطرح نباشد. این که امام صادق نصف رگ ها را متحرک می داند، یا امام حسن رنگین کمان را آثار فرشته ها بداند.
اما با نگاهی عمیق تر درمی یابیم که مساله علوم تجربی نیست، مساله دید و ایده ی نگاه به زندگی است که بسیاری اصرار دارند از جامعه ی عرب چند هزار سال پیش، هر چند از قدیسان (که مطمئنا در زمان خود محصور بودند وگرنه تئوری های علمی آنان امروزی بود) در تاریخ معاصر ایران هم اجرا شود. مسائلی از قبیل کتکت زدن زن یا فرزند (که مشمول تعریف “خشونت” است)، نادیده شمردن حقوق غیر مسلمانان و جهنمی دانستن مسلمانان غیر شیعه (حدیث معروفی از امام صادق هست که اگر کسی در مقدس ترین ناحیه ی نزدیک به کعبه، مظلوم کشته شود اما به ولایت ما ایمان نداشته باشد به بهشت نمی رود.)، 8 ساعت خواب 8 ساعت عبادت 8 ساعت تفریح (نهج البلاغه)، سلام نکردن به زنان جوان (نهج البلاغه)، دائم یاد کردن از مرگ و … تماما ایده هایی است که منجر به انواع خشونت، افسردگی، بیماری های روانی و ذات ریاکارانه می شود و به هیچ وجه در زندگی امروزه جایی ندارند.
البته در دفاع از اسلام بایستی اولا ویژگی های بزرگ پیامبرش را نقل کرد که معروف به پاکیزگی، راستگویی، استعمال عطر (معروف بود که قبل از آمدنش، بوی عطرش می آمد)، و این که برای لباس های خود اسم می گذاشت (و… که می توانید در کتاب بامداد اسلام نوشته ی مرحوم عبدالحسین زرین کوب بخوانید) را ذکر کرد. باز در دفاع از اسلام بایستی متذکر شوی که همین مشکلات را جامعه ی رو به پیشرفت غربی با مسیحیت داشته است و سرانجام با فراگیر کردن غلبه ی عقل و منطق و دانش بر دگم های دینی، به سمت رنسانس، و عصر روشنگری قدم برداشته است.
در نکوهش این دین، بایستی دید انحصارطلبانه ی امامان (قدیسان) آن را یادآور شد که حرف و عمل خود را تنها به حق می دانند، با موسیقی و هنر به هیچ وجه میانه ای ندارند، زندگی این قدیسان با جنگ و تعدد حیرت آور همسران که هر دو سرشت لاینفک اعراب بوده و از آن گریزی نیست؛ عجین شده است که همگی از آن یک دین عرب مآب می سازد که به مزاج تمدن ایرانی شاید چندان سازگار نباشد. (هرچند 1400 سال تسلط این دین بر ایران، این گزاره را مورد تردید قرار می دهد.)
8- قوانین مجازات غیر قابل باور:قوانینی که هیچ جایی در دنیای جدید ندارند: سنگسار، حد زدن (به خاطر مشروب)، قطع دست، مهدور الدم اعلام کردن افراد. (باز تاکید می شود که روزگاری مسیحیت نیز مجازات های مشابهی چون سوزاندن و شکنجه و قطع دست و پا داشته که امروز از آنها خبری نیست.)
در حالی که آمار نشان می دهد در جوامع غربی پس از لغو مجازات اعدام، افزایشی در میزان قتل صورت نگرفته و مجازات های جایگزین به نظر راه حل مناسبی به جای کشتن یک شهروند جامعه بوده است، در ایران هنوز مشکل سنگسار وجود دارد. پس به یک تحقیق و دگرگونی قضایی هم نیاز هست زیرا در مسائل کوچکتری مثل تجاوز به حریم خصوصی، آسیب روانی، و… نیز تدبیری اندیشیده نشده است.
9- فتوی: این مساله یکی از بزرگترین ناهمخوانی های جامعه ی مسلمان با یک جامعه ی مدنی است. نهاد قانون گذار منحصر است، با نمایندگان جمیع مردم انتخاب می شود و ادعای آسمانی بودن قوانین را هم ندارد. یک مرجع مسلمان، منحصر نیست (نه فتوی و نه طرز تفکر)، اعتقادی به نظر مردم ندارد، ادعای آسمانی بودن فتوی و د ر نتیجه مجازات کسانی را دارد که از آن پیروی نکنند و ممکن است به راحتی بر علیه نهاد دولت یا قانونگذار، فتوی دهد. یک فتوای اجتماعی معمولا جنبه ی مسالمت آمیز نداشته و اجباری مذهبی را بر پیروان اعمال می کند.
مختصری از عصر روشنگری اروپا
عصر روشنگری (یا به بیان ساده “روشنگری”) به دوره ای از فلسفه ی غرب، روشنفکری، علم و فرهنگ؛ گفته می شود که عمدتا در قرن 18 میلادی متمرکز بوده و در آن منطق(عقلانیت) به عنوان منبع مشروعیت و اقتدار در نظر گرفته شد. این دوره به عنوان عصر خردگرایی نیز شناخته می شود.
با ظهور همزمان در فرانسه، بریتانیای کبیر، آلمان، لهستان، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال و مناطق تحت استعمار امریکا، این جنبش در انقلاب های آتلانتیک به خصوص در موفقیت انقلاب امریکا به اوج خود رسید. انقلاب امریکا منجر به استقلال از بریتانیا شد.
نویسندگان “اعلامیه استقلال” امریکا، “منشور حقوق (bill of rights)” ایالات متحده، “منشور حقوق بشر و شهروندی” فرانسه و “قانون اساسی 3 می 1791″ لهستان-لیتوانی، تماما تحت تاثیر اصول “روشنگری” بودند.
“روشنگری” یک جنبش یا مکتب فکری خاص نبود بلکه در مقام نگرش فلسفی اغلب متناقض و دارای زیرشاخه های فرعی بوده است. “روشنگری” بیشتر دسته ای از ارزش هاست تا دسته ای از ایده [های فلسفی]. هسته ی روشنگری پرسش انتقادی درباره ی مکتب، عرف ها و اخلاقیات سنتی بود و اعتقاد محکمی به عقلانیت و علم داشت. بنابراین میان تمام فلسفه های پایبند به روشنگری، شباهت هایی نیز وجود دارد. مدرنیته نیز در مقام مقایسه، به دوره ی بعد از روشنگری گفته می شود؛ علیرغم این که مدرنیته بیشتر به مجموعه ای از شرایط اجتماعی گفته می شود تا یک مجموعه ی فلسفی.
روشنگری گستره ی زیادی داشت اما در باب دینی برای مثال، نظیر ادعای انجیل مبنی بر این که بیماری روانی و دیوانگی به خاطر حلول دیو در انسان پدید می آید را سرانجام منسوخ نمود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر